گروه هنری میچد

این وبلاگ منعکس کننده نظرات و دیدگاه های گروه هنری میچد می باشد!

گروه هنری میچد

این وبلاگ منعکس کننده نظرات و دیدگاه های گروه هنری میچد می باشد!

دستان خون آلود

در شرایط که بعضی از  جانیان  بدترین فجایع کشور دوباره بر اریکه قدرت تکیه زده اند و جامعه جهانی آن را نادیده می گیرند. صحبت از ثبات و آشتی ملی در افغانستان یک امر بسیار خطرناک است. 

 پاول مگ گوا در دیدار با افغانهای که حاضرند بخواطر صلح ، جان شان را به مخاطره بیندازند.

منبع: گود ویکیند  ضمیمه آخر هفته روزنامه دایج

 تاریخ: 10 جون 2006

 

برگردان : علی رحیمی

احمد نادر نادری چنان نحیف و لاغر است که در کابل بعضی ها بیم آن دارند که وی به سرنوشت یک مورچه گرفتار آید. ممکن است وی توسط موجودات قدرتمند دیگر له شود. اما هنگام که این حقوقدان عینکی دهان باز می کند ، مردم در جا میخکوب میشوند؛ زیرا ، نادری چالاکانه و بطور غیر قابل تصور، خود را بعنوان یکی از دلیرترین مردان افغانستان ، علم می نماید.

 

اینجا کشوریست که بعد از چند دهه زدو خورد ، هنوز هم قهرمان ملی اش از تعداد جنازه ها ، سنجش میشود  و نخبگان قدرت ، منافع شخصی شان را بیشتر از هرچیزی مقدم می شمارند. بعضی از جنایتکاران بدترین فجایع  جنگ های زنجیره ای ، بار دیگر بر اریکه قدرت تکیه زده اند و به افغانها توصیه می کنند که گذشته مخوف و سیاه شان را فراموش کنند . آنها بعنوان افرادی که دستان شان به خون های زیادی آغشته اند ، معروف اند. اما غالب اوقات ، چنین بنظر می رسد که نادر نادری ، تنها فردیست که جرات می کند تا علیه آنها ایستادگی کند.

 

بعد از یک چنین درد و رنج ، باید چاره ای سنجیده شود! اما یک کشور چگونه با این واقعیت ، که برای 25 سال تمام در جهت تخریب خود تلاش نموده ،  روبرو میشود ؟

کشورهای مثل آفریقایی جنوبی ، سیرالئون و کامبوج جرات مندانه  نوعی از خود آزمایی ملی را – هرچند شکننده و دردناک، پذیرفتند؛ موضوع که یک امر حیاتی  و بازدارنده ، روند سالها ، دهه ها وحتی قرن ها بی عدالتی و فجایع  بی رحمانه است.  این مسئله همان قدر مهم است که میتواند تهداب {پاسنگ} یک آینده روشن و با ثبات قرار گیرد.

نادری میگوید: سوال "چرا"یک سوال بسیار بزرگ است. بحث کلانی جریان دارد که اگرشما برای تامین عدالت پافشاری نمائید ، روند صلح را خدشه دار می کنید. اما اگر این کار را نکنید ، صلح که بدست می آورید، نمیتواند پایدار باشد و حکومت که تشکیل می گردد، شکننده تر از آن خواهد بود که بتواند کاری از پیش ببرد.

اما در افغانستان امروز ، یک آمادگی اضطراب آور دیده میشود تا اشتباهات گذشته را از بین ببرد. قاضی القضات را مد نظر بگیرید. فضل الهادی شینواری یک مسلمان بنیاد گرای است که با اعلام عفو عمومی برای جنگجویان طالبان ، درخواست های تحقیق در مورد گذشته  نزدیک را به مسخره می گیرد. و در قندهار شهر جنوبی و زادگاه طالبان تمام نشانه ها حاکی از آنست که مردم محل همان نظر سابق را دارند.

ملامحمد خاکسار معاون اسبق وزارت داخله طالبان اصرار داشت که برای وی دلیل وجود ندارد تا نسبت به اعمال گذشته اش اظهار پشیمانی و یا معذرت خواهی نماید. ( حتی زمانی که برای ورود به پارلمان کاندید شده و به کمپاین انتخاباتی خود ادامه می داد ) اما دیگران چنین فکر نمی کردند.

 فقط چند هفته بعد از دیدارم  با ملا خاکسار، وی ، ترور شد. ملانجیب الله یک جنگ سالار از جناح (باصطلاح) مجاهدین توضیح می دهد که چگونه در افغانستان جدید ، سران قومی بجای رای دهندگان،  تصامیم کلیدی را اتخاذ می کنند.

 ولی کرزی برادر رئیس جمهور ، همهء گفتگو های مربوط به آشتی ملی را با یک ادعای استثنایی به هدر می دهد: " از کجا شروع کنیم ؟  آیا ما باید روسها ، آمریکاییها و پاکستانی ها را شامل کنیم ؟ خاکسار ، نجیب الله و من همگی بنحوی مقصریم – بناء  بیاید گذشته را فراموش نمایم."

نادری یکی از اعضاء کمسیون مستقل حقوق بشر افغانستان برآن شد که مستقیما به مردم مراجعه نماید تا دریابد که آنها ، چه نوع آشتی ملی را خواهانند؟ تیم تحقیقاتی وی برای مدت هشت ماه  با این هدف که چگونه میتوان دردها و رنج های گذشته را بطور نیکو التیام بخشید ، کشور را دوره  نمودند و با هزاران نفر که ذهن ها و قلب هایشان را در برابر آنها گشودند ، به مصاحبه پرداختند. تیم وی راه حل ، قدرت مندان را در برخورد با گذشته ها ، به آنها پیشنهاد نمود و اینکه آنها می گوید که افغانها باید بسیار به سادگی مرگ بیشتر ازیک میلیون نفر ، آوارگی بیش از هفت میلیون دیگر و تخریب بخش وسیعی از کشور را فراموش کنند. اما تحقیق گران وی از امواج خشم  و نارضایتی عمیق، در بین افغانهای عادی که دهه ها توسط مقامات  مسئول، فریب خورده اند، بی نهایت متاثیر گشتند. مقامات که می بایست از آنها و حقوق آنها محافظت می نمودند.  نادری می گوید: آنها عمیقا آرزومندند که به  درد و رنج که کشیده اند ، رسیدگی شود.

راپور که تحت عنوان " صدای مردم برای تأمین عدالت " تهیه شده است ، مملوست  از خشم و غیظ و تنفر.

در زابل یک دهاتی اعتراض می کند: "امروز بار دیگر همان جانیان جنگی بالای مردم حکومت می کنند". در هرات یک زن دیگر، اداره کابل را نفرین می کند که حتی حالا حکومت کرزی از آنها ( جانیان جنگی ) حفاظت می کند. و در پنجشیر ، یک زن نابودی آنها را تمنا می کند: " درد ما را نمیتوان نادیده گرفت. به فریادهای جگر سوز ما باید جواب داده شود. جنایت های جنگی باید ثبت و پیگیری شود".

 

اما حال که دمکراسی نوپای افغانستان پنجمین سال اش را سپری می کند ، در میان دیپلمات های خارجی ، مقامات سازمان ملل متحد و فعالان حقوق بشر در کابل نگرانیهای پدید آمده است. آنها می گویند : برآورده  نمودن همۀ  این انتظارات برای کرزی بسیار سنگین است ؛زیرا ، حامیان واشنگتن وی هیچ علاقه ای برای وادار نمودن افغانها در جهت تصحیح  اشتباهات گذشته  شان از خود نشان نمیدهند. 

نادری در طول 30 سال عمر پرفراز و نشیب اش فقط جنگ را تجربه کرده است.   وی دوران کودکی اش را بیاد می آورد ؛ زمانی که مکتب ابتدائیه اش به آتش کشیده  شده بود ، گریه می کرد. " این اولین رویارویی من با جنگ داخلی بود و من چیزی را که بسیار به آن عشق می ورزیدم از دست میدادم". همچنین ، یکبار دیگر در دوران تحصیلات متوسطه اش در کابل - " من در حال رفتن به مکتب بودم که راکتی در کوچه اصابت کرد. بچه ها مرده بودند و من می بایست برای نجات جان زخمی شده گان کمک می کردم "

نادری ضرورت دانستن را از پدرش به ارث برده است. " به عنوان یک بچه اولین چیزی که هر صبح می شنیدم ، صدای رادیو بود که پدرم بعد از برگشتن از نماز در مسجد محل، روشن می کرد." وی طی یک مصاحبه در دفترش در کابل می گوید: او {پدرش} همیشه به بی بی سی و رادیو آمریکا گوش می داد تا بداند که در کشورش چه اتفاقات در حال وقوع است ؟

 تحصیل در رشته حقوق (قانون) در دهه 80 تحت نظام کمونیستی مشکل بود. مواد درسی از تئوری مارکسیستی گرفته شده بود. ولی نادری تئوری "لوکی" LOCKE ( فیلسوف انگلیسی) و روسیو (نقاش فرانسوی ) را می خواست . زنده ماندن در دوران جنگ های داخلی یک چالش سخت بود.  " در اطراف ما، کابل در حال تخریب بود. افراد بی گناه کشته می شدند و هیچ غذای نبود که ما بخوریم . مردم ناامید بودند - فامیل ما به سمت غرب کشور هجرت کرد."

 آنجا نادری یک ماهنامهء خبری را ترتیب داد. اولین ماهنامهء که مردم دور افتاده زابل در زندگی شان دیده بودند. نادری بطور پنهانی مرز را عبور نموده به کشور همسایه ایران رفت. در آنجا ، در پوشش تاریکی شب کار می کرد تا بتواند فقط صد کاپی از ماهنامه اش را در یک ماشین فتوکپی اجاره ای چاپ کند و پس از آن دوباره بطور قاچاقی ، آن را وارد افغانستان نماید.

در دهه 90 ، نادری توجه طالبان تازه به دوران رسیده را جلب کرد. " آنها در قندهار مستقر شده بودند.  ملا یک موتر فرستاد که مرا ببرد. این مسئله برایم اضطراب آور و حتی ترسناک بود اما من در رابطه با طالبان چنان کنجکاو بودم که بلا درنگ پریده و در موتر نشستم ".  این حس کنجکاوی دو طرفه بود. طالبان به نوشته های وی موضع گرفتند و وی را برای ده روز در یک سل انفرادی زندانی کردند. اما بعدا ملا متوجه شد که نادری حتی در همان پریشان حالی اش ، اغلاط انشائی و املائی روزنامه آنها ( طالبان ) را گرفته بود. بنا أ آنها اصرار کردند که وی مسئولیت طبع و نشر آنها را به عهده بگیرد.

 نادری گیر کرده بود. " در حضور آنها حتی نفس گرفتن مشکل بود. " وی بالاخره بشرط اینکه اجازه داشته باشد اول از خواهر مریضش دیدار کند ، قبول وظیفه کرد؛ اما به بهانه عیادت از خواهرش طرح فرارش را پی ریزی کرده  و دوباره راه پایتخت رنجور را در پیش گرفت.

 آنجا وی آینده تاریکتری را برای کشورش دید. دانشجویان عمدتا دوست داشتند که دختران فیلم های هندی را تعقیب ( الگو قرار دهند ) نمایند اما در عین زمان به جناح های مختلف که عامل جنگ های داخلی بودند ، کشانده و جذب می شدند. از پیش معلوم بود که بعد از چهار سال وقتیکه آنها فارغ التحصیل می شوند ، جنگ دوباره آغاز می شد.

نادری  پس از آنکه طالبان شهر (کابل) را در سال 1996 تسخیر کرده  و به سیل از فرمان ها  و سرکوب ها روی آوردند ، برای مدت کوتاهی در کابل ماند.  ولی  برای او یکبار دیگر وقت تنگ بود. ” من از پوشیدن لباس طبق دستور آنها سرپیچی کردم و با یک فندک {لایتر} ریش ام را از معیار آنها کوتاه تر نمودم . با رئیس امنیت ملی طالبان که آمده بود راجع به وجود خدا برای ما سخنرانی کند ، دعوا کردم . به وی گفتم همهء دانشجویان مسلمان و معتقد اند پس نیازی به سخنرانی شما نیست. همچنین به وی گفتم که اگر  او تلاش میکند تا وجود خدا را به شیوه اکادمیک ثابت نماید در آنصورت نقطه نظرات وی بسیار احمقانه است".  رئیس امنیت ملی طالبان سپس وی را تهدید به بازداشت می کند.  به هر حال، نادری شلاق خورد و به زندان افتاد. مطابق رسم افغانها ، فامیل وی ، تعداد افراد میانجی را پیدا نمودند که پس از سه ماه  زندان ویرا آزاد کردند. پس از آن ، با اصرار والدینش به پاکستان فرار کرد؛ اما بلافاصله ، به یکسری تحقیقات پنهانی علیه طالبان دست زد. دوباره به مرز رفته و در رابطه به نقض حقوق بشر توسط طالبان به ارگان های مختلف سازمان ملل به گزارش دهی پرداخت .

♦♦♦♦♦♦♦

در هیجان انگیزترین روزهای سقوط رژیم طالبان توسط ایالات متحده آمریکا در اواخر سال 2001 ، نادری خوشحال بود. او به امید اینکه بتواند در مورد خطاهای مخوف گذشته کشورش نه صرفا از ناحیه طالبان که بطور عموم تحقیقات بعمل آورد ، به افغانستان بازگشت.

برای زندگی شخصی اش وقتی زیادی ندارد. در این اواخر در سن 31 سالگی ، وی بخود اجازه داده است که به زن علاقه مند شود و دیر هنگام نامزد شود. وی می گوید: " در مقایسه با اکثر افغانها، تقریبا 10 سال دیرتر.  من میخواهم خانواده داشته باشم ولی نامزدم از همین حالا ازین تلفن متنفر است. زیرا تلفن همیشه زنگ می زند و وی راجع به امنیت من نگران است".

 نادری تلاش می کند در رابطه به احساس فزاینده ناامیدی نسبت به جریان حوادث در کشورش ، درک بهتری شود. " من بسیار خوشبین بودم . اما دیگر کمتر چنانم . چرا که در اصول معامله میشود ، نه تنها توسط افغانستان بلکه توسط جامعه جهانی نیز.  آنها همه میخواهند به امنیت توجه کنند. ولی چگونه میتوان به امنیت و ثبات دائمی دست یافت در حالیکه ، با جنگ سالاران گذشته مثل اعیان برخورد می شود. آنها از احترام و تشویق برخوردارند که ، قربانیان شان تصور هم  نمیتوانند".

 نادری به جنگجویان مجاهدین اشاره می کند که در دهه 90 میلادی کشور را تخریب کردند. آنها زمانی افراد بد پنداشته می شدند اما زمانیکه آمریکاییها را در ساقط کردن طالبان از قدرت،  یاری رساندند ، تعداد زیاد آنها تبدیل به آدمهای صالح و خوب شدند.

افراد مثل احمدشاه مسعود ، رهبر پیشین و ترور شده نیروهای اتحاد شمال در این روزها ، چنان مقدس جلوه داده می شود که در پوسترهای کوچه های کابل در حال راه رفتن روی آب نشان داده شده است.  قوماندان های مسعود در پست ها و ادارات دولتی ، انتصاب شده اند، بدون اینکه کوچکترین توجه به چندین راپور بلند بالای تحقیقاتی حقوق بشر که اکثر و یا کلیه آنها را، بعنوان بدترین جانیان جنگ های ویران کن کابل در سال 1993- 1992 نام می برند، صورت گرفته باشد.

 از لحاظ تاریخی این سالها یک مقطع زمانی بسیار مهم است زیرا اکثر نقض های نابخشودنی حقوق بشر این دوره،  آنطوریکه باید تا بعد از سقوط طالبان در سال 2001 بررسی و رسیدگی نمی شود. حساسیت ها به برخورد با اشخاص بر می گردد که امروزه در نیروهای امنیتی ، ادارات رسمی افغانها وهمچنین در نتیجه انتخابات سپتامبر گذشته، در پارلمان از قدرت قابل توجهی برخوردار شده اند. آنها افرادی اند که چیزهای زیادی را باید از دست بدهند؛ اگر افغانستان بخود جرات دهد که تاریکترین گوشه های گذشته  نزدیک اش را بازبینی کند.

 این جمع عبدالرب رسول سیاف جنگجوی ارشد باقی مانده مجاهدین را که یک امتیاز بسیار قابل توجهی را از آن خود کرد نیز شامل می شود.  بپاس حمایت و همکاری سیاف با رئیس جمهور کرزی، به وی اجازه داده شده که کل نظام قضایی را به حیطه اختیارات شخصی اش عملا الحاق نماید.

و همین قسم افرادی هستند مثل عبدالرشید دوستم ، جنگ سالار ظالم منطقه ای که همراه با جمع دیگر در پست های کلیدی وزارت دفاع در کابل ، گماشته شده اند. انتصاب دوستم پس از آن صورت گرفت که دونالد رمز فیلد وزیر دفاع ایالات متحده امریکا،  ویرا علنا مورد نوازش قرار داد . رمزفیلد تمام راه را تا مزار شریف طی کرد تا صرفا دستان خون آلود دوستم را بفشارد.

حریه مصدق 31 ساله، مادر دو فرزند و ستون نگار یکی از روزنامه های کابل، با گود ویکنید از عواقب جرأت انتقاد از افراد ازین قبیل در دوران انتخابات ریاست جمهوری اکتبر 2004 میگوید: وقت که از خانه ام بیرون شدم، مردی با کلاه و لباس سفید به من سلام کرد . در حین که در دفترش چای می نوشیدیم وی گفت: ببخشید خواهر ... من نخواستم خود را ترسو نشان دهم و بنا أ گفتم بلی ؟  او گفت : راجع به جنگ سالار و قوماندان دیگر حرف نزنید. کسی به شما گوش نمی دهد. هیچ چیزی جز زندگی شخصی شما تغییر نخواهد کرد . ما کدام تپانچه ای استفاده نخواهیم کرد تا از شما یک قهرمان بسازیم . شما فقط یک تصادف موتر خواهی داشت!

نادر نادری عملا ازین نوع داستان سرایی های دراماتیکی خودداری می ورزد. در عوض وی نقطه نظراتش را با زبان فنی – حرفه ای ( منتر)  اظهار می دارد. " ما باید به فرهنگ مصونیت { از چنگ عدالت } پایان دهیم ... اما جامعه جهانی مایل نیست این موضوع را در اجندای شان قرار دهند. حتی در رده سوم یا چهارم . صرفا به این دلیل که آمریکا نمی خواهد. آنها حقوق بشر و عدالت را جزء صلح نمی دانند.

در جولای 2005 دیده بان حقوق بشر مستقر در نیویارک، راجع به ویران شدن کابل در دهه 90  یک راپور تکاندهندۀ، مفصل و مستند تحت عنوان " دستان خون آلود " انتشار داد. این راپور که واقعا نام مناسب داده شده است، مبتنی بر چشم دیدهای شاهدان افغانی و بین المللی است. یگ سخنگوی دولت متعهد شد که اتهامات وارده علیه دهها مقامات دولتی - انتصابی کرزی  و یا دیگران را که بعدا میخواستند برای عضویت در پارلمان جدید افغانستان انتخاب شوند،  تحقیق نماید . اما قسمی که نادری بیاد دارد ، هیچ چیزی انجام نشد.

راپور 80 صفحه ای خود نادری که شامل پلان مفصل آشتی ملی و مبتنی بر مشورت ها ی گسترده  وی با مردم افغانستان است ، محکوم به فراموشی است. وی تحویل دهی رسمی راپور " صدای مردم برای تأمین عدالت " را به کرزی بخواطر می آورد: "زانوی دولت، تحت فشار لرزید و جواب چنین گفته شد که باید کمیسیون حقیقت یاب تشکیل شود . اکنون رئیس جمهور می گوید این کمیسیون را امروز، فردا، هفته آینده  تشکیل خواهد داد. اما واقعیت اینست که چنین چیزی اتفاق نخواهد افتاد. وی ( رئیس جمهور ) راپور را از ماه جون 2005 در اختیار دارد".

یکی از مشاورین ارشد حلقات بین المللی در کابل در گفتگوی با "گودویکیند" ، بدبینی های نادری را بجا می داند: " ابدا چیزی اتفاق نخواهد افتاد. زمان که کرزی راپور را دریافت کرد بلافاصله آن را به سیاف، برهان الدین ربانی ، و دیگران در میان گذاشت؛  آنجا بود که راپور نادری محکوم بفنا شد."

کابینه کابل در دسامبر حداقل بصورت ظاهری برای محاکمه جانیان جنگی و یک روند حقیقت یاب تعهد سپرد. اما اکثر ناظران براین باورند که این حرکت یکی دیگر از شگردهای نمایشی دولت است  و در حقیقت هیچ چیزی اتفاق نخواهد افتاد. تفاوت ها ( در گفتار و عمل ) از تصمیم کرزی مبنی بر معرفی دوباره شینواری بنیادگرا بعنوان رئیس قوه قضائیه آشکار میشود. صاحب نظران براین باورند که اکثر اعضای پارلمان جدید کشور، به جنگ سالاران که به آن همه فجایع گذشته متهم اند ، وابسته اند و تصمیم ماه گذشته پارلمان مبنی بر رد نمودن شینواری ، صرفا به اغتشاشات می افزاید.

از زمان حملهء آمریکا {به افغانستان 2001 } راپور های تکاندهنده تر دیگر نیز تهیه شده است. پروژه عدالت برای افغانستان ، در راپور 168 صفحه ای اش بعنوان " در سایه ای جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت "  بیشتر و به تفصیل در مورد نقض های آشکار دهها و بلکه بیشتر قوانین و معاهدات بین المللی از قبیل قتل عامها ، مفقود شدن های دسته جمعی ، اعدام های دهها هزار نفر ، بامباردمان های بدون تبعیض ، غارت ها ، تجاوزات جنسی و بازداشت ها،  می پردازد. هزاران صفحه شهادت ها ، تحلیل های ناخوشایند و بیزار کننده وجود دارد که توسط تحقیق گران حقوق بشر تهیه شده است  اما نکته که بیشتر از هر چیزی دیگر ذهنم را مورد تهاجم قرار می دهد ، نقل قول یکی از قوماندانهای مسعود افسانه ای است که می گوید:” ما سیصد تا سیصد و پنجاه هزاره را کشتیم. من داخل یک خانه شدم . طفلی را دیدم ، برچه تفنگ (سرنیزه) ام را در دهانش گذاشتم ، مثل نوک پستان آنرا به مکیدن گرفت . آنگاه برچه را فشار دادم ".  از جمع تمام راپورهای تهیه شده ، یک راپور 300 صفحه ای سری است که سازمان ملل متحد ، فجایع و خشونت های افغانستان  را از سال 1978 تا حال ، در آن ترسیم کرده است و اسناد و شواهد  ادعاهای مطرح شده را به وضوح می شمارد. کاپی این راپور را که "گود ویکیند" بدست آورده است ، کشته شده گان را نام میبرد، از شاهدان زنده نقل قول می کند و جانیان متهم را شناسایی می کند. این راپور در جنوری سال 2005 به حکومت افغانستان تحویل داده شده بود اما آن نیز مثل اسناد و راپورهای دیگر در ایوان قدرت در کابل با سکوت تحقیر کننده مواجه شد.

پیتی گوسمن یک متخصص حقوق بشر آمریکایی است که اولین ماموریتش را در افغانستان در دهه 90 برای سازمان عفو  بین الملل  و بعدا برای دیده بان حقوق بشر انجام داده است . وی در یک گفتگوی تلفنی می گوید: " حتی 25 سال بعد ازتجربه شان، قربانیان افغان هنوز درد آن را با خود دارند. آنها میخواهند زندگی شان را پیش ببرند. اما تعداد کثیر آنها آنقدر رنج می برند که نمیتوانند به زندگی عادی ادامه دهند."

اما چگونه باید شروع کرد؟ او روند کار را به بخش های کوچک تقسیم می کند که از لحاظ منطقی قابل اجرا بنظر می رسد. " اشخاص که جنایت جدی مرتکب شده اند باید محاکمه شوند.  لازم است از آنچه اتفاق افتاده ، دیوان {دفتری} تحریر شود. نوشتن وقایع به تنهایی اولین گام بسیار مهم  و بخودی خود یک نوع انصاف است. حتی پیش از آنکه کسی محاکمه شود. اما تعداد افراد که باید به محکمه کشانده شوند، زیاد نباشد. بهتر است ده ها بجای صدها مدافع داشته باشیم."

"هیچ توجیه منطقی برای نبش نکردن گورهای دسته جمعی وجود ندارد. ولی آنها همگی بی نهایت می ترسند که حتی آن گورها را لمس کنند. زیرا یکدفعه شما شروع کردید، مدفن ها حتماً به اشخاص که فعلا در قدرت سهیم اند ، ارتباط پیدا می کند."  او اسامی معروفترین ها را ذکر می کند - دوستم رئیس جدید ستاد ارتش ، حاجی محمد محقق وزیر سابق ،  محمد قسیم فهیم همکار دست نرس مسعود، عبدالکریم خلیلی معاون فعلی رئیس جمهور . پیش از آنکه وی به سیاف جانی معروف ، دلال معاصر پشت پرده ای قدرت و صاحب نفوذ بیش از حد ، برسد ، گوسمن اعلام میدارد: "سیاف باید سر فهرست لیست های همه باشد."

جان استیفن مولف راپور دیده بان حقوق بشر ، تحت عنوان " دستان خون آلود " در دهه 90 که فجایع افغانستان بوقوع پیوست ، در آمریکا هنوز یک بچه مکتب رو بود.  اما وی راهی به پیش می بیند. " بعنوان یک مردم ، افغانها از تاریخ شان افسرده اند. آنها با گذشته شان (از نظر روانی) درگیر اند. بخصوص با جنگ های  داخلی 1996-1992 . زیرا اکثر عاملان بی رحمی های روا داشته شده  برآنها ، امروز بصورت آشکار رئیس پلیس، و مشاورین کرزی اند."

" اگر طالبان سرکوب گر بودند ، این جمع { جنگ سالاران } عاملان بی رحمانه ترین ظلم های وحشیانه اند؛ و خطر که از ناحیه آنها وجود دارد، صرفا مربوط به گذشته نیست؛ آنها مافیایی قدرتمندی خواهند بود که نه تنها توانائیهای فیزیکی زیادی برای صدمه زدن بمردم دارند که بخواطر میراث  بجا مانده گذشتۀ شان،  از ثمرۀ  جنایت های شان لذت خواهند برد. لازم نیست آنها مردم را بترسانند ؛ زیرا مردم طعم جنایت های آنها را قبلا چشیده اند و از آنها می ترسند."

" اما اگر میخوهید آشتی کنید ، شما باید زمینه ای آنرا بطور کامل فراهم کنید. اقدام عملی علیه عاملان بدترین جنایت ها از هر گروه ، حزب و مناقشه ای که باشد باید صورت گیرد. از لحاظ سیاسی بسیار آسان خواهد بود که از سالهای کمونیست ها و روسها شروع کنیم . پس از آن به طالبان وبقیه برسیم . این مسئله بوقوع خواهد پیوست زیرا مردم افغانستان خواهان آنند. اگر از جانب رئیس جمهور صورت نگیرد،  پارلمان اجرا خواهد کرد؛ مگر اینکه جنگ سالاران و نمایندگان شان کنترل را در دست بگیرند که در آنصورت ، از طرف کمسیون مستقل حقوق بشر افغانستان و اشخاص مثل احمد نادر نادری باید اعمال شود."

 آنچه که نادری را در بحث های داغ آشتی ملی در کابل ، از دیگران ممتاز می کند ، آمادگی وی برای صحبت بی پرده و مستند است. دیگران فشار اندک بر این و یا آن  وارد می کنند اما بالاخره ، منتظر واشنگتن می نشینند تا کابل را نسبت به اقدام عملی تحت فشار قرار دهد. هنگام که "گودویکیند" موضوع را با یکی از بلند پایه ترین مقامات رسمی آمریکا در افغانستان در میان گذاشت ، وی نیز ضمن اصرار به فاش نشدن نامش ، اذعان کرد که آمریکاییها هیچ عجله ای برای وارد نمودن فشار به کرزی و دولت وی ندارد. " من براین باورم که اگر حکومت افغانستان یک روند التیام دهی را تعقیب نماید ، ما از آن حمایت خواهیم کرد. ممکن است بالاخره ، این امر اتفاق بیفتد و من مطمئن هستم که ائتلاف بین المللی از آن حمایت خواهد کرد."

طرح که توسط نادری تهیه شده است بقدر لازم ، صریح و روشن است. در این طرح ایجاد یک دفتر مخصوص دادستان، یک  تیم حقیقت یاب برای مستند سازی نقض ها  و همچنین تشکیل محکمه ای برای پی گیری  جانیان ، پیشنهاد شده است. همه اینها وقت گیر خواهد بود. اما در عین زمان وی اصرار دارد که سابقۀ  جویندگان پست های دیوان عالی عمومی بخواطر جرایم گذشته، باید بدقت چک شود. او استدلال می کند : جدا سازی آینده افغانستان از مخروبه های گذشته اش یک امر ضروری باید تلقی شود ، تا اعتماد عمومی در ادارات کلیدی کشور بخصوص پارلمان ملی جدید بوجود آید. پارلمان که به بازیچه ای قدرتمندان و آنهای که بی وقفه ازین عصر بحران و مناقشه به آن یکی حرکت می کند ، تبدیل شده است.

آیا دولت آقای کرزی راجع به حقوق بشر نگران است یا بی تفاوت؟ این مسئله یک چیزی مبهم و آمیخته است. یکی از مشاورین غربی می گوید: در دستگاه دولتی تعداد محدودی متعهد اند ولی من مدافع زیادی نمی بینم . او نوع مشابه از صحبت های کابل را در بغداد می بیند. صحبت های که پی در پی واقعیت های پس از حمله به عراق را ماسک می زند. رهبران محلی به آمریکائیها همان چیزی را می گویند که آنها ( آمریکائیها ) دوست دارند بشنوند ، در حالیکه در بین خودشان یک رویه کاملا متفاوت را به پیش می برند.

وی می گوید: " سازمان ملل و جامعۀ جهانی به کرزی می گویند مسئله حقوق بشر مهم است و آنها برای اینکه ما را راضی نگهدارند،  کمسیون مستقل حقوق بشر را تاسیس می کنند . فقط همین ..... شما احساس می کنید که آنها صرفا با کمک کنندگان غربی بازی می کنند. آیا آنها واقعا مصمم هستند؟ یا ما با ملای مثل فضل هادی شینواری رئیس قوه قضائیه که اعتقاد دارد ما هذیان می گویم و او همچنان از دستورات قران پیروی خواهد کرد، بهتر خواهیم بود ؟"

" آنها با غربیها غربی بازی می کنند و با مردم محل محلی . من مطمئن هستم که کرزی حمایت و همدردی خود را از حقوق بشر با مقامات غربی اعلام میدارد و پس از آن با مردم خود می گوید که او ما را ( غربیها را ) خوش می سازد. او پس از آن موضوع را ازین پهلو به آن پهلو می چرخاند و شما هرگز نمی فهمید که تعهد و وفاداری وی کجا نهفته است. او مردی است که مشکل می بیند به کسی نه بگوید. فرق بین یک مرد خوب و یک رهبر مقتدر همین است."

  آیا کدام افغان رو راست بازی می کند؟ "هیچ یک از وزیران اجازه نه گفتن را بخود نمی دهند. ممکن است تعداد اندک در میان پرسونل های وزارت ها وجود داشته باشند اما در وزارت عدلیه و داخله نه."

این یک ارزیابی عمیق و کسیل کننده است. اما احساس اینکه ما گول خورده ایم زمانی تائید می گردد که گودویکیند با علی احمد جلالی وزیر داخله پشین افغانستان در دفتر آراسته اش در مرکز محوطه بشدت گارد دیده در پائین شهر کابل مصاحبه می کند. جلالی نیز به آنچه تحلیل گران آن را شیوه کرزی می نامند ، تاکید می کند: " آدم باید ضرورت ایجاد توازن بین ثبات و عدالت را ملاحظه کند . ما همگی عدالت می خواهیم اما بشیوه که بی ثباتی ببار نیاورد . این مسئله زمان خواهد برد اما باالآخره عملی خواهد شد."

راجع بسرنوشت پلان نادری سئوال شد، اما جواب که این وزیر انگلیسی گوی میدهد، با توقعات هزاران افغان که با نادری صحبت نموده اند، فاصله ای زیادی دارد. " افغانها یک مردم پراگماتیک اند . کمونیست های سابق ، طالبان ، مجاهدین و مهاجرین که برگشته اند همگی در حال حاضر یکجا زندگی می کنند. اما مجازات برای جنایات گذشته یک موضوع متنازعه است.  در یک کشور اسلامی حکومت میتواند عفو کند ولی ما نمیتوانیم رنج و درد افراد را نادیده بگیریم. آنها حق دارند. عاملان درد و از دست دادن های شان را پیگیری نمایند ، مگر در صورت که آنها را ببخشند. اگر ما عفو عمومی اعلان می کنیم ولی باز هم  مردم پا پیش می گذارند و میتوانند ثابت کنند که نسبت به آنها بی عدالتی صورت گرفته است؛  در آنصورت محکمه باید موضوع را بررسی کند.

آنچه بیش از هر چیز فعالان حقوق بشر را آزار میدهد، اینست که بگذارند که پلان نادری پیش از تحقق اش خشکیده و بمیرد. یک مشاور ارشد یکی از بلند پایه ترین دیپلمات های غربی اظهار تاسف می کند که اگر آنها دست روی دست بینشینند ، مردم راههای را که بتواند علیه آن کار کند ، پیدا خواهند کرد. عده زیادی حرف از آن می زنند که معیار سنجش مقامات ادارات دولتی اسناد فجایع گذشته باید باشد. اما در کابل کرزی عموما تصور چنین است که هر سند متهم کننده که از کوره جنگ، جان سالم بدر برد، بطور مخفیانه از فایلهای دولتی ربوده شد. اسناد کهنۀ  مربوط به بیعدالتی های رهبران کمونیستی در سالهای 1992- 1978  هنوز در بازارهای پایتخت برای فروش موجود است. اما گفته میشود بعد از حمله آمریکا به افغانستان در سال 2001 جنگ سالاران {مجاهدین} که در سالهای 1996- 1992 کشور را غارت نمودند ، کلیه اسناد که میتوانست برای آنها مشکل ساز باشد، را خریده اند. جنگ سالاران چون سیاف و فهیم درخواست های مکرر "گودویکیند" را برای مصاحبه نپذیرفتند. اما در دوران کمپاین انتخاباتی شان در انتخابات سپتامبر، اتهامات وارده را که آنها جانیان جنگی اند، رد کردند. سیاف در جنبش جهادیون بین المللی غولی را می ماند. در دوران اشغال روسها  بنا به گزارشی کیمپ آموزشی وی جنگجویانی را تربیت نمود که از چچن ، بوسنیا و فلیپین {جاییکه یک گروه تروریستی خود را به افتخار وی ابوسیاف نامید} سر در آوردند. اما سیاف ادعا دارد که وی صرفا یک جنگجوی آزادی خواه برای افغانستان بوده است.

 و لحن کاملا عریان راپور " دستان خون آلود " فهیم را واداشت که از مقر بشدت گاردیده اش در ناحیه شمال کابل بیرون آمده به تلویزیون محلی بگوید: " این راپور بطور کامل تعصب آمیز و با انگیزه های سیاسی است . آنها میخواهند شخصیتهای ملی یک کشور را رسوا کنند.  اگر اتهامات علیه رهبران جهادی چون سیاف ، فهیم و یا خلیلی مطرح میشود ، موضع کل مجاهدین و جهادیون افغان را تضعیف می کند. این راپور مردم افغانستان را بدنام می کند."

 

در این روزها در حوزه سیاسی کابل یک تنش جدید دیگر نیز احساس می شود. انتخابات سال گذشته آخرین ماده قرارداد بن را که بین افغانستان و جامعه جهانی امضاء شده  ودر آن نحوه اداره کشور پس از سقوط طالبان تشریح شده بود، به اتمام رساند.

یک منبع موثق به گودویکیند می گوید: بعضی دولت های خارجی طرحی را در دست بررسی دارند که کمک های شان را به پیشرفت در زمینه حقوق بشر و تامین عدالت ، مشروط می کنند. اما افغانها از آن متنفر خواهند شد. آنها راه درازی خواهند پیمود. شاید همه اینها بسیار مشکل باشد.

افغانهای روشن ، افراد مثل احمد نادر نادری و حریه مصدق روزنامه نگار با جرأت ، اصرار می کنند که این وظیفۀ جامعه جهانی است که موضوعات مشکل را عنوان کنند،  چرا که افغانها به آنها خیلی نزدیک اند. اما زمانیکه در فیبروری قرارداد دیگری بعد از قرارداد بن  بین جامعه جهانی و کابل به امضاء رسید ، واشنگتن ، لندن و دیگر حکومات کمک کننده ، خود را علیه پذیرش مسئولیت حوادث در افغانستان واکسن کردند. و در افغانستان، دیگران  در آنچه ممکنست دیپلماسی خوب کابل تعبیر گردد، یک عقب نشینی احساس می کنند. یکی از طولانی مدت ترین خدمت کننده خارجی در پایتخت افغانستان اظهار دلسردی می کند: "کشورهای کمک کننده فاصله می گیرند. زمینه این وجود دارد که گوزن راگوزن بگویم. ما باید توانایی این را داشته باشیم که بگویم ، "فلان" مشکل ساز هست . اما دیپلماتها استدلال می کنند که وضعیت بسیار شکننده است. آنها آسان ترین راه را بلدند و میتوانند ادعا کنند که وزیر،  فلان چیز را دوست ندارد لهذا ما نمی خواهیم ویرا ناراحت کنیم .... و شما میدانید که اینجا یک دولت مستقل وجود دارد.

" در محافل سیاسی ما محرمانه بهمدیگر می گویم چه چیز برای افغانستان خوب است اما در محضر عام می گویم: آنچه امروز وجود دارد بهتر از دوران طالبان است. اما آن عدۀ  ازما که در دوران طالبان اینجا بوده اند، میدانند که فرق چندانی وجود ندارد. خوب نیست که بگویم یک تغییرات درجه سه بهتر از طالبان است. راپور دیپلمات های خارجی را بخوانید که می گوید همه چیز رضایت بخش است اما با افغانهای عادی که بنشینید، بشما خواهند گفت: همان کاسه و همان آش است.  و آن ممکنست برای مردم افغانستان کافی نباشد."

 

در حالیکه آفتاب میرود پشت دیوارهای بلند باغ کابل این پیر خردمند غروب کند ، وی یک ضرب المثل قدیمی افغانی را به خوانش می گیرد: "ممکنست ما در جهان چیزی زیادی نداشته باشیم اما خاطره های بس طولانی داریم." 

                                                              پایان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یک جانبه نگری

تاملی بر انعکاس رویدادهای فرهنگی در سایت فارسی بی بی سی ( بخش افغانستان )

 

ابوالقاسم جاوید

 

سایت فارسی بی بی سی درکل و بخش افغانستان اش عمر چندان طولانی ندارد. از سال 2002 وقتی اولین بار با سایت فارسی بی بی سی آشنا شدم برایم شگفت انگیز بود. اولا ، تفاوت زمانی و مکانی موجب شده بود که از برنامه های شنوایی رادیو بی بی سی که از دوران کوچکی با آن مانوس بودم و الفتی داشتم ، تقریبا بریده شده بودم ؛ که انتشار مطالب و رویداد های خبری وفرهنگی افغانستان در این ویب سایت ، امکان دست رسی به مطالب روزینه افغانستان را بخوبی فراهم می آورد  واین در واقع ، رویداد بزرگی برایم شمرده می شد. در ثانی  ، با شنیدن خبر استخدام اسدالله شفایی بعنوان تهیه کننده و گوینده در رادیو بی بی سی بخش فارسی آن را به فال نیک گرفته بودم .

 

چیزی که بر اهمیت موضوع { از نظر من } می افزود ، تنوع مطالب فرهنگی و مقالات ارزشمند از نویسندگان مطرح و سرشناس و گاه ناشناخته ، در سایت  فارسی آن بود. این بنحوی غنیمتی بود برای روزنامه نگاران و نویسندگان ما  که در تمام دهه هشتاد و نود میلادی از دسترسی به رسانه های بیگانه  محروم بودند.  تقریبا یکسال واندی بخش افغانستان را می شد با بخش ایرانی آن بمقایسه گرفت و حتی در مواردی بسیار هم پربارتر و پرمحتوی تر ظهور می کرد. همین جای خوشحالی بود که در بخش افغانستان ، ویب سایت بی بی سی میتوان گذری انداخت و لحظاتی را با مطالب خواندنی اش سپری کرد.

 

 تا جاییکه من بیاد دارم ، ما افغانستانیها فقط و فقط ، گوش و چشم مان به اخبار جنگی و مطالب که از آن بوی خون بمشام می رسید ، عادت داده  بودیم . و البته اگر اهل سیاست بودی گاهی از روی ناچاری و یا نبود امکانات ، می شد که تفسیر و تفاسیر سیاسی از جنگ و تحلیل های گاه غلط انداز و بدور از واقعیت را نیز از نویسندگان خارجی که به فارسی برگردانده می شد ، گوش می سپردیم  ولی ، حتی بسیار بندرت میتوان کدام تحلیلی از صاحب نظران و یا نویسندگان افغانستانی  را می شنیدی. با همهء اینها ، سایت بی بی سی ،  زمینه آن را فراهم آورده بود که نویسندگان و صاحب نظران افغانی نیز از امکانات موجود استفاده کرده و میتوانستند بر برگ و بار بی بی سی بخش فارسی آن بیفزایند. در ضمن ، این خود ، نوع دید تازه ای برای روزنامه نگاران ما فراهم کرده بود که تا هنوز حرفه ای فکر نمی کردند. زیرا ، با نشر مطالب شان در ویب سایت بی بی سی ، دستمزد یا حق التالیف و یا حق المصاحبه دریافت می کردند . امریکه در تاریخ روزنامه نگاری عادی افغانستان ، هیچگاهی اتفاق نیفتاده بود.

 

متاسفانه بزودی خموشی در بخش افغانستان پدید آمد . حالا علت هرچه بود ، پس از یک جهش نسبتا خوب ، سایت فارسی بی بی سی ( بخش افغانستان ) از مطالب خواندنی عاری شد . بیشتر مطالب بستگی به مقتضای زمان داشت و از اهمیت مطالب فرهنگی کاسته شد و پس از گذر یک دوران کوتاه ، جنگ و مطالب که از آن بوی خرابی و بدبختی استشمام می شد ، جای مطالب فرهنگی و متنوع دیگر را گرفت و اگر هم بود ، چندان چنگی بدل نمی زد و بوی قومی و منطقه ای از آن می بارید.

  

در این گیرودار، من هم گاهی در این خوان شریک بودم . و هراز چند گاهی با دوست ارجمند شفایی ، در تماس بودم و مطالبی ارسال میکردم که چند تایش از رادیو و بعضا هم  از ویب  سایت بی بی سی نشر گردید. پس از مدت زمانی کوتاه دریافتم که در مدیریت بخش فارسی بی بی سی بخش افغانستان هم متاسفانه ، بیماری واگیر قومی و جناحی حاکم می باشد.  بهمین رو ، از زمینه نشر آثار روزنامه نگاران آزاد ما در بی بی سی کاسته شد و تنها کسانی مطالب و نوشته هایشان قابل نشر بود که یا به مذاق مدیریت جور در می آمد ،  و یا از ولایت هرات  می بود،  در غیر آن ، نوشته ها و مطالب مفید و خواندنی دیگر، از نشر باز می ماند.

 

این بیماری چنان عمق پیدا کرده که در این آواخر ، کافی است نگاهی گذرا به بخش افغانستان  بیندازیم تا دریابیم که گپ ازچه قرار است. چند روز قبل ، فرصتی دست داد و با آقای شفایی صحبتی داشتم  و در ضمن گفتگوها ، یادی کردم از ویب سایت  و بخش افغانستان  و مراتب تاسف خویش را از یک جانبه نگری و محدود شدن نشر آثار بقیه روزنامه نگاران آزاد ابراز داشتم وی ، با خنده گفت:  مثل اینکه قضیه جدی است و تقریبا همه متوجه شده اند که بخش افغانستان بخصوص فرهنگی آن  تبدیل به بخش فرهنگی یک ولایت  شده است! شفایی هم شدیدا ناراحت بود و می گفت : در این آواخر ، از داخل کسی را آوردیم که بدون ملاحظات ، صرفا حرفه ای  روی ویب سایت کار کند و بعد از گرفتن مسئولیت ، اکنون این بخش ، بسیار مضحک شده است.  میگفت: اگر این روزها بازدیدی از ویب سایت کرده باشی گزارش آقای واعظی را می بینی که با چه اختلاف تاریخی بدست نشر سپرده شده  و آنهم با چندین یادآوری من . بصورت دیگر ، حنای بعد از عید. اعتصاب یکماه پیش رخ داده و گزارشش حالا نشر میشود. بسیار مضحک است!

  

به هر صورت ، هدف از سرهم نمودن  این داستان این است که نگاهی انداخته باشم به یک جانبه نگری و محدود نمودن زمینه های نشر آثار روزنامه نگاران حرفه ای . از آن گذشته ، درک نمودن  زدو بندهای قومی ، لسانی و منطقوی در بی بی سی بخش فارسی آن که مدتی است ، تاسف بار شده است.

 

وازهمه مهمتر، درد این نیست که چرا ویب سایت بی بی سی ( بخش افغانستان ) بر روی روزنامه نگاران بسته شده است بلکه ، نگرانی این است که بی بی سی ، یک رسانه حرفه ای و بی طرف بشمار می رود و تقریبا سعی هم براین است که انعکاس مطالب و نشراتش کاملا از روی حرفه و بدور از غرض و مرض های لسانی ، قومی و... باشد ولی  در بخش افغانستان متاسفانه از آغاز تا امروز جهت دار حرکت کرده است  . بنظر می رسد که وقتی پای پول بمیان آمد ، ما افغانستانیها ، حق مسلم خویش می دانیم که زمینه های پولی را یا بدست خویش گیریم واگر نتوانستیم ، حداقل به فامیل و خویشاوندان سوق دهیم. در مورد بی بی سی هم این امر قابل تطبیق می باشد.

 

 

 

 

آموختن اعداد یک رقمی

مروری بر آثار تازه خادم علی در حاشیه نمایش مینیاتور برگزیده  آسیا درسپن گالری شهر ملبورن آسترالیا

 

کلمه " جنگ " مترادف است با سه دهه بحران و ویرانی در کشور ما افغانستان. جنگی که ابعاد ویرانگرش در تمام عرصه های زندگی اجتماعی ما حی و حاضر بوده و هست. اگر جنگ را تنها در شرایط جنگی آن مقایسه کنیم ، شاید نمودارهای مخرب آن زیاد چشم گیر نباشد ولی وقتی پای سازندگی بمیان آید آنوقت آثار و ابعاد آن بخوبی قابل دید خواهد بود.

در هر جنگ میتوان از زوایایی مختلفی به آن نگریست . یکی از دید هنر تاثیرات آن را محک می زند و دیگری از زاویه اقتصاد و آن دیگری ممکن از یک دید متفاوت تری دیگر. از هر زاویه ای که به جنگ نگریسته شود ، مشهود ترین قربانی آن ما آدم ها هستیم. در این میان ، کودکان معصوم ، قربانی خشونت بزرگترها هستند و در ردیف قربانیان ناخواسته  جای می گیرند.

خادم علی (متولد 1978) یکی از پیشگامان سبک تازه در مینیاتور، طی این چند سال با ترسیم و ترکیبی جدیدی در مینیاتور توانسته آثار بسیار بدیعی را خلق نماید. وی ابتدا با آثار بودایش به شهرت جهانی دست یافت  و بعنوان شاخص ترین نماینده هنری آسیا در رشته مینیاتور در نمایشگاههای زیادی در اکناف دنیا شرکت جسته است؛ وی  این بار نیز آثار تازه ای که موضوعش مواد درسی در مکاتب افغانستان و تاثیرات روانی جنگ برکودکان می باشد، ارائه داده است که مورد توجه گالری های هنری در آسترالیا قرار گرفته و از وی بعنوان نماینده هنر آسیا در نمایشگاهی که بخواطر بازیهای کشورهای مشترک المنافع که از ۱۵  تا ۲۸ مارچ سال روان در شهر ملبورن آسترالیا برگزار شد، دعوت بعمل آمده بود تا با نمایش آثار تازه اش ، از هنر آسیا و مخصوصا مینیاتور که نوعی از نقاشی با بن مایه های مغولی است ، دفاع نماید.

در این نمایشگاه آثاری از چند هنرمند برجسته مینیاتور کار  از کشورهای جاپان ، چین ، مالزی و عمدتا از چند کشور جنوب آسیا با نام "مینیاتور معاصر" در  اسپن گالری  شهر ملبورن به نمایش در آمده است اما آثار خادم از ویژگی خاصی برخوردار هست . خادم نیز تنها هنرمندیست که افتخار شرکت در این نمایشگاه را بدست آورده و شخصا برای معرفی آثارش در نمایشگاه حضور دارد و از نزدیک تجربیات و آموخته هایش را برای بازدیدکنندگان آثارش توضیح میدهد.

خانم هیما سازماندهنده این نمایشگاه معتقد هست

که برای تثبیت هنر آسیا در آسترالیا باید روی مینیاتور بیشتر توجه شود و این تنها چیزیست که میتوان هنر ناب آسیا نامید. وی باور دارد که خادم همان فردیست که میتواند نماینده شایسته ای آسیا در این رشته باشد.

 

موضوع:

موضوعات آثاربه نمایش درآمده هر هنرمند بستگی دارد به شرایط و وضعیت اجتماعی در کشور هنرمند. با همهء اینها ، مسایل جهانی چون تروریسم ، طالبان و یک قطبی شدن جهان در این  آثار ، برجسته تر از هر موضوعی دیگر اند. بطور مثال هنرمند مالزیایی ((آنون دیرا جاگادیوا)) با ارسال چند قطعه مینیاتور در موضوعات مذکور همانند خادم ، بیشتر تروریسم بین المللی و بینش آمریکایی از تروریسم را هدف قرار داده است. وی در یکی از آثارش چهره مغشوشی از یک سرباز طالب را ترسیم نموده که از پایین نیم نگاهی دارد به آن گوشه بالا که بصورت  غبار مانند  مجسمه آزادی در آن هویداست.

اما آموختن اعداد یک رقمی مواد درسی است که خادم با به تصویر کشیدن آن ، فاصله مواد درسی در مکاتب افغانستان و بقیه کشورها را به مطالعه گرفته است. در افغانستان یک کودک حتی در مدرسه و مکتب می آموزد: فشنگ ها و نارنجک های دستی را بشمارید و بگوید که تعداد آنها چند تا میشوند؟ در حالیکه در سایر کشورها ممکن است از سمبل های زندگی همانند انواع و اقسام میوه برای یاد دادن حساب استفاده شود. خادم بازهم هدفمند موضوع را انتخاب و روی آن کار کرده است . تاثیرات روانی جنگ بر کودکان افغانستان نکته ایست که خادم را دوباره با دنیای پیرامونش متصل کرده است .

آثار گزینش شده خادم بدون شک استثنایی اند. وی با مسافرت های مکررش به کشور و مناطق دور افتاده آن توانسته مطالعات خوبی روی کودکان انجام دهد. وی با به مقایسه گرفتن وضعیت و مواد درسی در افغانستان با کشورهای دیگر، تاثیرات مخرب جنگ را بخوبی نمایانده است. وی  تروریسم ، اسلحه ، نگاهی منفی به زندگی عادی  و تصویر یک کودک افغان از شرایط زندگی اش را با همنوعانش در کشورهای دیگر به مقایسه گرفته است. وی  می گوید: برای من وقتی با کودکان کشورم در مورد مواد درسی مکتب شان و شرایط زندگی شان صحبت می کردم و آن را با هم سن و سالان شان در سایر کشورها به مقاسیه می گرفتم ، تکان دهنده بود. واین مسلما آثار مخرب جنگ را می رساند. بطور مثال وقتی از یک کودک افغان سوال کنی که چند نوع اسلحه گرم را می شناسد بخوبی برایت توضیح می دهد . و اگر همین سوال را در کشورهای دیگر از شاگردان مکتب بکنی ، شاید درکش برای شان مشکل باشد.

برمی گردم:

خادم علی پس از دو هفته اقامت در آسترالیا ، دوباره به افغانستان می رود و میخواهد بازهم در بامیان مدتی به مطالعات بیشتری روی کودکان  کشور و مردمش بپردازد. وی پس از انجام مطالعاتش در ماه آگست همراه با آثار تازه و ره توشه های جدیدترش در پروژه کاری سه ماهه در شهر فوکاتای جاپان شرکت می کند تا تصویر ذهنی یک کودک افغان را با کودکان هم سن وسال جاپانی اش  از وضعیت زندگی و مدرسه به مقایسه بهتری بگیرد.        .12/3/2006