گروه هنری میچد

این وبلاگ منعکس کننده نظرات و دیدگاه های گروه هنری میچد می باشد!

گروه هنری میچد

این وبلاگ منعکس کننده نظرات و دیدگاه های گروه هنری میچد می باشد!

تجدید میثاق با بابه

 

 

گزارشی از : علی رحیمی

 

کمتر شخصیتی در بستر ممتد تاریخ در دوران حیات مادی و دنیوی خود آنچنان که هست ، شناخته شده باشد و دیدگان جامعه به ژرفای اندیشه و عمق افکار و اصالت خط و متانت راه و طریقت او رسیده باشد؛ و این امر ، بعنوان یک سنت اجتماعی در سیر تاریخ بشری در آمده است که این حقیقت را همه ملل ، اقوام و مرزهای جغرافیایی جهان در صحنه حیات اجتماعی خود تجربه نموده اند. رجال و نوابغ انسانی در زمینه های مختلف تاریخی ، فلسفی ، ادبی ، اجتماعی ، سیاسی ، مبارزاتی و ... در دوره ای از تاریخ پدیدار گردیده و با مرگ خویش حیات نوین و واقعی خود را در میان جامعه و نسل های آینده انسانی آغاز کرده اند.

 

بابه شهید مزاری در ردیف و سلسله اینگونه اشخاص و تحت پوشش این سنت تاریخی و اجتماعی قرار داشت که با عروج ملکوتی و شهادت سرخ خویش ، اندیشه سیاسی و آرمان عدالت طلبی خود را در افق گلگون افغانستان و آسمان اندیشه مردم و نسل های آینده آن سامان نمودار ساخت. فریاد عدالت خواهانه آن رهبر فرزانه تا ابد در فضای کشور ما طنین انداز خواهد بود و در میان نسلهای آینده  ای جوامع و ملیت های محروم زمزمه و تکرار خواهد شد.

 

شهید و قهرمان ملی بابه مزاری یازده سال پیش در روز 22 حوت 1373 در حال که در اسارت طالبان جهل و خفاشان شب پرست قرار داشت چون مولایش موسی بن جعفر جام شهادت نوشید و به جاودانگی پیوست. بهمین مناسبت ، در روز دهم مارچ سال جاری مجلس گرامیداشت و تجلیل از یازدهمین سالگرد آن راد مرد توسط "جامعه هزاره ویکتوریا " منعقد گردیده بود که تعداد زیادی از هموطنان عدالت خواه ما در آن شرکت کرده بودند.

 

این مراسم در سالن بزرگ سنت جیرالد پریش واقع در شهر بزرگ دندینانگ ولایت ویکتوریا برگزار شده بود. مراسم مذکور با تلاوت آیات از قران کریم توسط برادر محترم قاری حاج مهدی کاکایی آغاز گردید و با مقالات و سخنرانی ادامه و بالاخره با صرف غذا پایان یافت. حاج مهدی کاکایی با صدای دلنشین و قرائت بسیار زیبایش ، معنویت خاصی به محفل بخشیده و تحسین شرکت کنندگان در مراسم را برانگیخت. حاج مهدی بدون شک یکی از سرمایه های فرهنگی و معنوی ماست که در هرحال و هرجای ، مخصوصا در این دیار باید قدرش داد.

 

پس از آن ، مقالاتی بسیار ارزشمند در وصف ابعاد شخصیت شهید مزاری توسط خواهر زهرا هاشمی ، نسیم یوسفی که از شهر "گریفیت" برای ارائه مقاله اش تشریف آورده بود و آقای علی رحیمی (استاد تکواندو) به خوانش گرفته شد.

 

در اخیر ، از اندیشمند آگاه و سخنور توانمند کشور آقای حسین رضایت که بنا بدعوت جامعه هزاره ویکتوریا از شهر ادلید تشریف آورده بودند ، دعوت بعمل آمد تا با سخنان نغز خویش ، به ایراد سخن بپردازد.

 

آقای رضایت سرآغاز سخنانش را با شعری چنین آغازید: دیروزها که رایت وحدت نداشتیم    جز فتنه های تازه روایت نداشتیم  و.... وی ابتدا با با تشکر و قدردانی از مردم و جامعه هزاره ویکتوریا که در سالروز شهادت بابه چنین محفلی باشکوهی را تدارک دیده اند ، سالگرد شهید مزاری را بهمه تسلیت گفت و آنگاه نقش "بابه" از نظر اجتماعی  و تاریخی را به بحث گرفت . وی علاوه کرد که پدر در خانواده در هالهء قدسی قرار دارد و بالاترین مرجع تصمیم گیری یک خانواده بشمار می رود.همین محوریت است که برای پدر و یا بابه جایگاهی خاصی بخشیده است. بدین رو، از کسی که از یک چنین ویژگی برخوردار باشد بطور استعاره در بعضی جوامع بعنوان بابا یا پدر یاد شده است. این نام در واقع پاس داشت کسی است که در موقعیت یک پدر در جامعه اش سودمند باشد. البته در تاریخ بشری بسیار کم اتفاق افتاده که یک جامعه و ملت برای کسی چنین نام بخشوده  است . مثلا در آفریقایی جنوبی نلسن ماندیلا کسی که آپارتاید نژادی را بزانو در آورد و برای آن سیاه برده  کرامت انسانی بخشید و 27 سال از بهترین ایام عمرش را در زندان سپری کرد ، مردمش به وی لقب "بابا" داده و از وی بعنوان پدر ملت یاد می کنند.

 

فردی دیگری که از یک چنین مشخصه ای برخوردار هست ، مهاتما گاندی است . گاندی برای مردم هند هویت مستقل آفرید و به آنان شخصیت داد. وی توانست با مبارزات مستمرش ، استعمار انگلیس را بزانو بنشاند . شکوهی که گاندی به هند داد ، جزو معجزات تاریخ بشری محسوب می گردد.

 

در افغانستان ، در سراسر تاریخ اش دوبار این اتفاق افتاده است که ملت و مردمش به رهبر شان بابا یا پدر نسبت داده اند. بار اول مردم پشتون برای احمدشا ابدالی بخواطریکه پشتون متفرق و بیابانگرد را گردهم آورد و اساس افغانستان امروزی را بنیان نهاد ، احمدشا بابا لقب دادند و یکبار دیگر نیز در طول تاریخ چند هزار ساله مردم هزاره این امر اتفاق افتاد. یعنی مردم عادی ، فردی را بعنوان پدر و بابه خویش برگزیدند که برای این مردم از جانش هم گذشت. وی کسی نیست بجز عبدالعلی مزاری.

 

آقای رضایت ، علاوه کرد که شهید مزاری نقش پدری اش را آسان بدست نیاورده است. بلکه نقش پدری وی در بستر تاریخی مردم هزاره نهفته است ؛ تاریخ که در چند مرحله باید تقسیم بندی کرد . وی با بر شمردن سه دور از تاریخ هزاره ها  که تمدن بزرگ کوشانی را بنیان نهاده اند از شبهات تاریخی که در گذشته  تاریخی این مردم بوجود آمده ، به روشن اندازی تاریخ مردم هزاره پرداخت. وی با بیان اینکه هزاره ها نه بازماندگان چنگیز و هزاره اسکندر اند آنطوریکه در تاریخ جعل شده است  و نه هم بی رگ و ریشه . هزاره ها بازماندگان تمدن بزرگی بودایی اند که در هزارستان باستان سکنی داشته اند و برای چندین هزار سال در این سرزمین مقیم بوده اند.

 

وی در اخیر سخنانش اضافه کرد که : تا زمانی که در تاریخ کشور ما عبدالرحمن خان و مولوی عمر زاده میشود ، باید مزاری باشد تا فریادگر عدالت و عدالت خواهی شود و باید مزاری هم در این بستر بروید تا آزادی و آزادگی در این کشور نمیرد. راه مزاری زنده و پاینده باد.

 

20/3/2006

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

از عاشورای حسینی تا عنادت با هزاره ها

 

مروری بر عاشورای خونین هرات و شعار مرگ بر هزاره

م . ناصر رهگذر

 

درگیریهای مذهبی امسال در هرات آنهم در روز عاشورا  و اعزام هیئات تحقیق بسرپرستی اسماعیل خان از کابل ، حاوی ملاحظات و نکته های است که نباید ناگفته بماند. اینکه چرا برای بار اول در تاریخ کشور درگیری خونین مذهبی بدین شکل نمایان شد و علل و عوامل آن چیست ، باید کندوکاوی بیشتری کرد.  آیا اسماعیل خان هیئات منصفی خواهد بود تا تضاد مذهبی در هرات را با نادیده انگاشتن سابقه اش مورد بررسی قرار دهد  یا اینکه نیازی به یک هیئت منصف و باصلاحیت دیگری هست؟ و از همه مهمتر آیا افغانستان نیز در ورطهء درگیریهای فرقه ای و مذهبی دیگری قرار دارد؟

 

من در تمام عمرم چیزی که به آن توجه نکرده بودم مسایل مذهبی بود. بدین صورت که فکر می کردم در افغانستان جنبه های قومی از استحکام کافی برخوردار هست و این میتواند مسایل و اختلافات مذهبی را نیز تحت الشعاع بگیرد. اگر درگیریهای قومی هم رخ داده است مذهب در قدم بعدی مورد نظر بوده  است . از تصفیه حساب های ظالمانه عبدالرحمن گرفته تا تهاجم شورای نظار در غرب کابل و فتنه طالبان.

 

متاسفانه امریکه طی این سالیان همواره از آن غفلت کرده بودیم ، بخصوص عنادت ورزی با هزاره ها  در هرات در زمان اسماعیل خان ، اکنون چهره ای آشکارش را بیشتر نمایان می سازد. بازهم متاسفانه ، چنین عنادت آنهم در مقدس ترین روز مذهبی هزاره ها یعنی عاشورا. اصلا تصورش هم ممکن نیست چه رسد به انجام آن. با توجه به اینکه کشور نیاز به همدلی دارد و همدلی ، زمانی بارور می گردد که همانند گذشته ارزش های دینی و مذهبی را از رسمیات فتنه و آشوب گری مستثنی سازیم.

 

برای ریشه یابی و جواب به سوالهای بالا ، نیاز هست که مروری بیندازم به گذشته های نچندان دور هرات و موقعیت هزاره ها در آن شهر.

 

خورماکه و پشمکه:

میان سالهای 1366-1367 {اگر در تاریخ اشتباه نکرده باشم} شمسی دیداری داشتم با شهید پرویز شهریاری. وی برای استحکام جبهاتش پیشنهادی داشت که اگر من بتوانم  اقوامم را تشویق نمایم تا زمین های دولتی در ولایت نیمروز را میان شان تقسیم نموده و آنجا ساکن شوند. دولت وقت نجیب الله درموقعیت نبود که بتواند مانعی در این راه بشمار آید. من که هنوز نوجوانی آرمانگرایی بیش نبودم ، این پیشنهاد برایم زیاد خوشایند نبود. به هر حال ، من هرگز دنبال این قضیه را نگرفتم تا اینکه دولت نجیب الله سقوط کرد و بهار 1371 شمسی ، هرات نیز بدست مجاهدین افتاد. ازین پس اسماعیل خان حاکم بلامنازع حوزه جنوب غرب بشمار می رفت. البته در همان زمان نیز تنش های در درون هرات میان نیروهای اسماعیل خان و حزب الله در جریان بود. هزاره ها بیشتر در جریان حزب الله حضور داشتند. چه آن هزاره های هراتی و چه هزاره های غیر هراتی. در یک مورد ، اسماعیل خان نزدیک بود توسط نیروهای هزاره حزب الله در غور دروازه به رگبار بسته شود که وساطت قاری یکدست مانع از این کار گردید.

 

با هرج و مرج گرایی در مناطق دور افتاده غرب کشور ، تعدادی سودجود بفکر افتادند که همان زمین های متذکره را بر مردم هزاره بفروشند. ازین راه پول های زیادی حیف و میل شد. زمین های دولتی در مناطق خورماکه و پشمکه ، نوار مرز ایران عملا فروش رفت و تعدادی جوان آماده شدند تا در این مناطق پایگاه بزنند و از مناطق شان حفاظت بعمل آورند. ایجاد همین پایگاه ها مشکل آفرین  بود  برای قاچاقبران مواد مخدر در ولایت نیمروز. اکثر فرماندهان مجاهدین در این مناطق از اسماعیل خان فرمان می گرفتند و تقریبا همه هم در امر قاچاق مواد مخدر دست داشتند. ارسال محموله های قاچاق از مناطق خورماکه و پشمکه باید صورت می گرفت  که پایگاه های تازه تاسیس یافته ی هزاره ها مانع بزرگی برسر راه قاچاق مواد مخدر بشمار می آمد. لهذا ، فرماندهان مجاهدین طی نشستی با اسماعیل خان ، فرمان تار و مار نمودن هزاره ها را روی دست گرفتند. اسماعیل خان که دل خونی از هزاره ها در هرات داشت ، دستور داده بود که هیچ  کسی زمین برای هزاره نمیتواند بفروشد ؛ از بین بردن هزاره ها در خورماکه و پشمکه ، هم در راستای عنادت ورزی شخص اسماعیل خان بود وهم برای اسماعیل خان جذابیت های داشت و ازین رو ، نه تنها موافقت کرد بلکه نیرو هم از هرات برای سرکوب هزاره ها فرستاد. به هر حال ، هزاره ها در بهار 1372 شمسی در خورماکه و پشمکه توسط نیروهای اعزامی اسماعیل خان و مجاهدین منطقه ، نابود شدند. تمام اجساد هزاره ها تا امروز در میان دشت های نیمروز در لابلای ریگزارهای نیمروز بدون کفن ، باقی ماندند.

 

از تعصب تا عنادت :

هرات شهریست با اقلیت بیش از سی در صد شیعه  که اکثر شیعیان را نیز هزاره ها تشکیل می دهند. در گذشته ، هزاره ها در مناطق دور افتاده ی چون ، پشتون زرغون ، جنگان ، جوی نقره و ریزشک اقامت داشتند و بعد از پیروزی مجاهدین در سال 1371 ، هزاره ها نیز همانند سایر هموطنان ، از ایران و پاکستان به کشور برگشته و به زندگی شهری روی آوردند و تعدادی زیادی در هرات ماندگار شده اند. هزاره ها طی سالیان مبارزه با روسها ، فداکاریهای معتنا بهی از خود نشان داده اند. از آن جمله ، حمله (حمله مشهورسال 1367 که تا امروز بنام اسماعیل خان تمام شده است ) به محفلی در پشتون زرغون که در زمان داکتر نجیب الله برای آشتی ملی برگزار شده بود که در آن حمله وزیر دفاع  و چند صاحب منصب بالارتبه دولتی بقتل رسیدند ، می باشد.

 

در گذشته ی هرات ، تا پیش از اسماعیل خان ، کمتر نشانه ای از عنادت علنی با هزاره ها وجود دارد هرچند ، تعصبات نژادی در سطح ابتدای آن وجود داشته است. حتی میتوان گفت که تعصبات نژادی را در سطح اولیه اش میتوان میان هم مذهبان هراتی یعنی شیعیان و هزاره ها  که مذهب مشترکی باهمدیگر دارند ، نیز وجود داشته است ولی این تعصبات بدین معنی نیست که بمرز عنادت ورزی برسد. هنوز هم تعصبات اولیه میان شیعیان هراتی و هزاره ها کم و بیش هست و در بسیار موارد این دو گروه هم مذهب نتوانسته اند باهمدیگر آنطوریکه شایسته شان است ، به همدلی برسند .

 

برای روشن شدن این بحث بهتر است یک مثال روشن تر بزنم : من در یکی از گروههای قدرتمند شیعه هرات عضو شورای اجرایی و دفتر سیاسی بوده ام. البته این آسان بدست نیامده بود. بلکه ، تلاش و زحمات شبا روزی ام موجب شده بود تا عضو شورای اجرایی و دفتر سیاسی آن شوم. در سال 1367 بعد از ترور نافرجام به جان سلطان علی کشتمند نخست وزیر رژیم کمونیستی در کابل ، نشستی بود در شورای مرکزی و بحث و تحلیل هم محور همین ترور می چرخید. وقتی نوبت به من رسید ، گفتم : با تمام بدیهای کشتمند ، من از وی حمایت می کنم و ترور ویرا محکوم می نمایم. زیرا، در افغانستان همواره آب به آب ریزه اش فرو افتیده است . یعنی مسایل قومی در تمام عرصه های زندگی ما حضور دارد چه آن را بپذیریم یا ردش کنیم . تصور کنید در شرایط آنروزی که ناگفته متهم به دولتی بودن می شدی و در زمره کفار قرار می گرفتی این صحبت من در شورای مرکزی یک حزب مخالف دولت چه واکنشی بدنبال داشت؟ یکی از نزدیکترین دوستم ((محسن صبا)) در شورایی اجرایی که در پهلویم نشسته بود با لهجه هراتی اش گفت : آخه! فکر می کردم شیعه هستی و مثل ما ( منظورش هراتی ها ) فکر می کنی . دقیقا بعد ازین قضیه بود که تمام اعضاء شورایی اجرایی و دفتر سیاسی ، مرا به دیده یک اجنبی غلیظ تر تصور می کردند. گرچند قبلا هم همیشه مرا بعناوین هزاره و غیره یاد می کردند.

 

ریشه های عنادت:

با مروری کوتاه بر حضور هزاره ها در هرات ، میتوان گفت که اسماعیل خان بعنوان حاکم آنروز شهر ، دامنهء عنادت را گسترش داده بود. وقایع چند از حضور وی در هرات حاکی از آنست که اسماعیل خان برغم مفید بودنش در هرات ، برای هزاره ها، همواره بعنوان دشمن درجه یک مطرح بوده است. ایجاد موانع برای هزاره ها از قبیل ، ممنوعیت خرید و فروخت جایداد و املاک بنام هزاره ها ، نپذیرفتن هزاره ها در ادارات دولتی ، محدودیت برای تجارت اموال و ترخیص کالا از گمرگ  اسلام قلعه و دهها محدودیت دیگر نمونه های بارزی اند که همگی ریشه در زمان حاکمیت اسماعیل خان پیدا می کنند. بازداشت و تبعید روزنامه نگار کشور احمد بهزاد از هرات بخواطر گزارش عملکرد ها و خصومت های امیر نسبت به هزاره ها  در رسانه ها را چه کسی میتواند پنهان کند؟

 

البته اسماعیل خان تنها منبع عنادت ورزی با هزاره ها نیست . گروههای فکری دیگری نیز در این میان وجود دارند. بطور مثال گروه  نورالله عماد ( مخالف اسماعیل خان ) بخشی دیگر از جمعیت اسلامی در هرات ، از گذشته دور با هزاره ها خصومت ورزیده است. این گروه بنحوی با بخشهای از گروههای بنیادگراتر که از وهابیت و عربستان تاثیر پذیرفته اند ، رابطه ی نزدیک دارد. احتمال برنامه ریزی حمله به شیعیان و هزاره ها در هرات از سوی این گروه نیز بعید نیست . بویژه اینکه اسماعیل خان اکنون در هرات حضور ندارد و زمینه های کاری بیشتری برای گروه عماد بوجود آمده است. ولی ، با همهء اینها ، عمده ترین گروهی که بتوان به آن انگشت نهاد ، طرفداران اسماعیل خان می باشد.

 

از همین رو ، در ارائه بررسی های اسماعیل خان از اغتشاشات عاشورا و اظهار نظر آقای حسین انوری والی فعلی هرات ، دو گانگی وجود دارد. اسماعیل خان دسته های شیعیان را مقصر شناخت و برعکس انوری صحبت از دسته های معلوم الحالی نمود که با یک فاصله نچندان دور ، روابط شان به اسماعیل خان پیوند میخورد. اکنون سوال این است که آیا فرستادن اسماعیل خان بعنوان سرمحقق در اغتشاشات اخیر ، میتواند واقعیات های پشت پرده را عریان نماید؟ و آیا اسماعیل خان از اغتشاشات اخیر بعنوان حربه ء دیگر استفاده نخواهد کرد ؟ و در اخیر اینکه آیا اسماعیل خان تحقیقاتش را صادقانه انجام داده و گزارش تحقیقات اش را صادقانه برملا خواهد ساخت؟

 

نگران از آینده:

شکی نیست که هر اغتشاش آنهم اگر خونین باشد ، عواقب نگران کننده ببار می آورد. افغانستان چندین دهه را در اغتشاش بسر برده است با اندک جرقه میتوان ، شعله های فتنه ای تازه را برانگیخت. اگر دولت مرکزی برای گزارش این اغتشاش جدی و صادقانه عمل نکند و اگر فتنه انگیزان را مجازات نکند ، این اغتشاش  مذهبی اولین نخواهد بود بلکه تهداب یک برخورد مذهبی در کشور بنا گذاشته خواهد شد . با این حساب ، باید هرسال همانند پاکستان و سایر کشورها تخم نفاق و کدورت را گسترده تر کرد و در هر محرم جوی خونی براه خواهد افتید . ولی سوال که مطرح خواهد بود این است که چرا این فتنه،  نگرانی تولید نموده است؟ و چرا باید دامنه عنادت ورزی های قومی را این بار در لباس مذهب ، رنگ و رخ تازه داد و از آن ماهی سیاسی گرفت؟

 

آنچه که عیان است اینکه اسماعیل خان حد اقل سر محقق صادقی نخواهد بود در اغتشاشات عاشورا. نظر وی هرچه باشد مغرضانه و یکجانبه خواهد بود. بدون شک ، قضاوت بی طرفانه در مسئله مذکور را نمیتوان از اسماعیل خان داشت. بهتر بود دولت ، بجای مصلحت اندیشی کسی دیگری را برای این کار مامور می کرد تا غایله امسال ، تبدیل به سنت خون ریزی همه ساله نشود. در اخیر اینکه ، نباید اجازه داد که خدشه ای بر یک رویداد فرهنگی – مذهبی طولانی مدت ایجاد شود.

 

 ۱۴ فبروری ۲۰۰۶

 

آتشی بر خاکستر

مروری بر هنر نقاشی در میان هزاره های کویته و سفر یک نقاش جوان به آسترالیا برای نمایش کارهایش

 

آواخر دهه هشتاد میلادی جرقه های هنر در میان هزاره ها در کویته دمیده شد. کاروان  هنر با موسیقی محلی یعنی دمبوره شروع و بزودی هنر نمایش یا تئاتر نیز جایش را در میان مردم باز کرد. گروه میچید در واقع نقطه آغاز آن بشمار می رود. با نگاهی به گذشته نچندان دور و دراز این رویکرد تازه ، موفقیت موسیقی و تئاتر چشم اندازی گسترده تری یافته اند. بخصوص اینکه زمینه های این رویکرد هنری به بحران و تحولات افغانستان هم گره خورده بود. البته این درخشش ، گرچند یک جرقه ی زود گذر بحساب می آید ولی تاثیرات آن فرایند دید مردم هزاره که در طول تاریخ از لذایذ چون موسیقی و تئاتر بدور مانده بودند را متحول و دیگرگون نمود. متاسفانه این عروج ، زوالی هم بدنبال داشت و طالبان بر افغانستان مسلط شدند و فصل کوچیدن استعدادهای هنری که هرکدام در این عروج نقش عمده داشتند ، فرا رسید. این کوچیدن ها بسیار سهمگین بود بر پیکر تازه روئیده هنر که هنوز چند صباحی از عمرش سپری نگردیده بود. داود تنها ستاره پردرخشش موسیقی و امید مردم ، دور، آنقدر دور منزل انداخت که تا هنوز کسی نتوانسته آن خلاء را پر نماید. هرچند هنرمندان جوان تری نیز پا بعرصه هنر نهادند ولی عدم جدیت و سردرگمی در کارهای آنان از دور هویداست. بدین ترتیب هنرمندان با مایوسی از آینده کشورشان یکی پس از دیگری کوله بار سفر بستند و راهی آنسوی دریاها شدند. این تید و پراکندگی ، نتایج بسیار کشنده از خودربرجا نهاد. در واقع ، مرکز ثقل این فرایند هنری از هم پاشید. با رفتن ابدی قیس ، دنیای تئاتر هم بسرخوردگی مفرطی مبتلا شد. ازین پس ، نه نسیم جاوید و نه بقیه همکاران قیس توانستند کاری جدی بسرانجام رسانند . در  نتیجه هرکدام در گوشه ی خزیدند و تئاتر پردرخشش آنروز دچار آفت عوام زدگی شد.

 

حسین یوسفی استعداد کمدی و شایسته در پوستین پول در آوردن خزید و آخرش شد یک بزنس مین یا مدیر موفق بازاری. به هر حال ، گفتن این مطالب بدین خواطر بود تا یک زاویه ی بهتری برای حرفهای ناگفته بعدی پیدا شود.

 

با فروخوابیدن هنر موسیقی و تئاتر ، زمینه ها و روزنه های دیگری برای جوانان پدید آمد. دنیای نقاشی و طی این چند سال اخیر عکاسی نیز رشد بسیار نموده است. جالب است که در دنیای نقاشی استعدادهای شگرفی متولد شده است . کهن نقاشان با سن و سال تر همانند فاضل ، رمضان شاد و ... با نقاشی های صامت یعنی نقاشی از در و دیوار و منظره های اطراف محیط شان روزگار می گذرانند. و چه بساء توفیقاتی هم نصیب شان گردیده است. اما با ورود جوانان با استعداد تری چون خادم علی و چند جوان گمنام تری دیگر که ایام را به شاگردی همین استادان کهنه کار گذرانده اند از استادان پیشی گرفته اند . بدون  شک کارهای خادم علی همان آتشی است بر خاکستر.  بدین ترتیب  این جوانان رشته ی هنر نقاشی را متحول ساخته و خود صاحب سبک شده اند که اکنون استادان ناخواسته و با باصطلاح " آپسترک" شان پیروی از سبک شاگردان شان  را پنهان می کنند بدون اینکه اعتراف به پیروی از سبک شاگردان شان را بکنند. پارسال فرصتی دست داد تا به دیدار این هنرمندان کهنه کار و جوان و تماشایی تابلوهایشان بروم .  وقتی به تابلوهای جدید شان نگاهی می انداختم همگی از یک متد پیروی کرده بودند. در کار استادان با سن و سال تر ، بقول خودشان " آپسترک" یا انتزاع در تابلوهای کلان تر ، نمایان بود. اما وقتی کارهای جوان تر ها را میدیدم تابلوها کوچک تر شده بودند و همان آپسترک این بار در شیوه متحول شده در تابلوهای مینیاتور در آمده بود.

 

موضوعات تابلوهای هر نقاش بستگی به دید و بینش غالب شخص به مسایل پیرامونش دارد. مثلا رمضان شاد هنوز برایش صحنه های صامت جذاب و دلچسب است و فاضل تمایلی به مسایل سیاسی و ظهور ناگهانی  طالبان دارد. یکی از بهترین تابلویش ، حیوان است با شباهت های اسپ ولی مانند غبار برخاسته از زمین بسان هیولای قد کشیده و با یک چشم دنیا را به تماشا گرفته است . این حیوان کسی جز ملاعمر نیست. هرچند وی رسما بخواطر مسایل امنیتی این مسئله را پت می کند ولی با خیره شده به تابلو میشود آن را حس کرد.

 

 پس از کنجکاوی زیاد دریافتم که ترکیب شبیه هم در رنگها و موضوعات برگزیده شده و سبک مشابه تابلوهای متعدد از نقاشان مطرح آنجا همگی نشان ازین بود که بالاخره کسی بر سبک و سیاق کار نقاشی هنرمندان هزاره در کویته اثر گذارده و این شیوه میتواند یک منشاء داشته باشد. بالاخره  بعد از کندوکاوی زیاد به سر منشاء دست یافتم .  این منشاء جوانی بود با سن و سال کم و فارغ التحصیل رشته نقاشی و مینیاتور از دانشکده هنرهای زیبای لاهور. خادم علی امروز صاحب سبک بخصوص خودش هست . یعنی وی در مینیاتور سبک تازه ی را پدید آورده است که منحصر بخودش می باشد . دیگران حتی استادانش نیز از کارهای وی تقلید می کنند. شیوه کاربرد رنگها ، انتخاب موضوعات و کار در تابلوهای کوچک ، ویژگیهای کار خادم بشمار می رود. بطور مثال ، رنگ طلایی متمایل به زعفران بخش اصلی کار خادم را تشکیل می دهد. جنبه های منفی تروریسم  که بنام اسلام صورت می گیرد ، بوداها  و حمله به مدارس دختران در افغانستان موضوعات  اند که وی بصورت سریال به نقاشی پرداخته است.

 

وی بزودی برای نمایش کارهای تازه اش بعنوان نماینده  هنر آسیا در آسترالیا می آید . احتمالا در چندین نمایشگاه در شهر سدنی ، ملبورن و کویزلند اشتراک خواهد کرد. از وی بعنوان آتشی بر خاکستر  نام برده میشود. وی در این سفر تجربیات بیشتر و بهتری خواهد آموخت  و از نزدیک با دوستان و علاقمندان تابلوهایش تبادل افکار خواهد نمود. آثار بودای خادم قبلا برای گالری دانشگاه کوینزلند خریداری شده است و تقریبا وی نماینده شاخص هنر مینیاتور آسیا محسوب میشود . با برپایی نمایشگاه از آثار این جوان مستعد ، مطالب بیشتری خدمت تان تقدیم خواهد کرد. در ضمن میتوانید برای تماشایی تعدادی از آثار وی در ویب سایت میچید در بخش تصاویر هنری یا این لنگ http://www.mechid.com/  مراجعه نمایید. 6/1/2006